بهتر شدن خود

خود شناسي

بچه خرگوش پيدا كدن هم بازي(قصه كارتوني)

۲۰۶ بازديد

كارتون

Once upon a time

خرگوشي تنها نشسته بود، هيچ كس نبود با او بازي كند ، پدر خرگوش خسته از كار برگشته بود ، چند بار از پدر خرگوش درخواست كرد با او بازي كند ؛ولي پدر به او گفته بود الان خسته ام.

از مادر خرگوش درخواست كرده بود تا با اون بازي كند .

ولي مادر خرگوش هم مشغول كارهاي منزل بود ، مادر خرگوش به او جواب داده بود .فعلا بايد كارهام رو انجام بدهم برو فعلا تلويزيون تماشا كن.

بچه خرگوش پيدا كدن هم بازي(قصه كارتوني)

۲۳۱ بازديد

كارتون

Once upon a time

خرگوشي تنها نشسته بود، هيچ كس نبود با او بازي كند ، پدر خرگوش خسته از كار برگشته بود ، چند بار از پدر خرگوش درخواست كرد با او بازي كند ؛ولي پدر به او گفته بود الان خسته ام.

از مادر خرگوش درخواست كرده بود تا با اون بازي كند .

ولي مادر خرگوش هم مشغول كارهاي منزل بود ، مادر خرگوش به او جواب داده بود .فعلا بايد كارهام رو انجام بدهم برو فعلا تلويزيون تماشا كن.

تزار شير (قصه كارتوني )

۱۸۹ بازديد

كارتون

Once upon a time

دهكده اي با يك شير ، 

روستاي بود ، در يك شهر مردم اين روستا يك پادشاه داشتند ، ولي اين پادشاه يك انسان نبود .

يك شير بود . اين شير مثل آدم ها فكر مي كرد ،

مثل آدم ها حرف مي زد .

پادشاه با تدبيري بود ، ولي گاهي خيلي عصباني مي شد .

مردم اين شهر اين پادشاه را دوست داشتند ، ولي بلاخره كساني هم با اين مدير مشكل داشتند .

در گذشته اين شهر امنيت خوبي نداشت . 

ولي از روزي كه اين شير كنترل اوضاع را در دست گرفته بود .

هم براي انسان ها و هم براي اهالي جنگل اطراف امنيت خوبي را برقرار كرده بود .

روزي يك انسان به اسم نيكلاس تصميم گرفت ، اين شير را از شهر بيرون كند .

نيكلاس با آشپز شهر صحبت كرد ، قرار شد .

اسم شير ، تزار بود .

تزار عاشق سوپ پياز بود ، در يك روز جمعه يك سوپ پياز خوشمزه براي تزار درست كردند ، اين سوپ را مسموم بود .

تزار مثل هميشه سوپ پياز را تا آخر خورد ،

ولي چند ساعت بعد ، تزار ديگر زنده نبود ،

تزار تا وقتي زنده بود ، همه احساس امنيت مي كردند .

نيكلاس بر سر جسد تزار ايستاد و ادعا كرد . از امروز به بعد من حاكم اين شهر هستم .

من تزار را كشتم .

آشپز جسد تزار را به بيرون از شهر برد .

جسد تزار را آتش زد . تا از اين به بعد شيري جرات نكند ، به اين شهر بياييد .

ولي از آن روز به بعد شهر امنيت خودش را از دست داد .

نيكلاس مردم را آزار مي داد ، سربازهاي تزار هر چي كشاورزها محصول برداشت مي كردند ، به عنوان خراج از مردم مي گرفتند .

همه آرزو مي كردند ، اي كاش تزار نمرده بود .

غروب يك روز جمعه . آشپز كه اسمش كوين بود . به جنگل رفت .

سايه اي به سمت كوين نزديك شد . تزار بود .

تزار : به به دوست ، قديمي چه يادي از ما كردي .

كوين : يكم سوپ پياز براي شما آورده ام ، پادشاه وقتش دوباره به شهر برگردي .

تزار : حوصله ندارم ، دوباره با مشكلات شهر روبرو شوم . ولي به خاطر بعضي از مسائل بايد برگردم .

كوين و تزار به شهر برگشتند .

تمام سربازهاي نيكلاس نمي توانستند ، جلوي قدرت و غرش هاي تزار را بگيريند . چون تزار يك شير بود . با هوش يك آدم .

تزار دوباره تمام اوضاع شهر رو درست كرد . همه چيز رو براه شده بود . امنيت به شهر برگشته بود .

لاك پشتي كه هر روز طناب بازي مي كرد

۲۱۹ بازديد

كارتون

يك لاك پشت مشغول طناب بازي بود .

لاك پشت روزي 225 تا طناب مي زد . هر بار 10 تا طناب مي زد . بعضي روزها روزي 20 تا بيشتر نمي زد . ولي سعي مي كرد . هر روز طناب بزند .

يك روز در مدرسه مسابقه دوي سرعت داشتند .

لاك پشتي كه طناب مي زد .در مسابقه اول شد .

لاك پشت خيلي از اين موضوع خوشحال شد . ولي يك ماه پيش اين لاك پشت در مسابقه دو نفر 20 شده بود .

يكي از لاك پشت هاي كه قبلا اول شده بود .

به معلم ورزش گفت : غير ممكن است ، اين لاك پشتي كه امروز اول شد . يك ماه پيش در كلاس 30 نفره 20 شد .

لاك پشت معلم به لاك پشتي كه اول شده بود گفت : ورزش مي كني . چه بازي هاي در روز مي كني .

لاك پشت گفت : هر روز در حياط مدرسه طناب بازي مي كنم ، در حياط خانه هم طناب مي زنم .

لاك پشت معلم گفت : پس بچه ها اگر بازي هاي انجام دهيد ، تحرك داشته باشند . بدون آنكه متوجه باشيد . اگر اين بازي ها را منظم انجام دهيد . بيشتر و سريعتر مي توانيد بدويد .

خرگوش و توپ بازي در حياط

۲۴۳ بازديد

كارتون

خرگوش شروع به بازي كردن با توپ خود كرد ، توپ را به همه جا شوت مي كرد ، ولي چون مشغول بازي در حياط بود . با يك شوت بلند را راهي حياط همسايه كرد .

با ترس و لرز رفت ، زنگ خانه همسايه خرگوش بي حوصله اي بود

پشت آيفون گفت : ببخشيد ، من پسر همسايه كناري هستم ، مشغول بازي بودم ، كه توپم رو شوت كردم به حياط شما . الان توپم رو مي شود .به من بدهيد .

خرگوش همسايه گفت : نه نمي شود .

خرگوش گفت : چرا نمي شود ؟

خرگوش همسايه گفت : مگر حياط شما زمين بازي است ، هر روز آرامش ما را به هم مي زنيد .

خرگوش گفت : زمين بازي نيست ، ولي مي شود ، در حياط فوتبال بازي كرد .

بعد از كلي جر و بحث خرگوش همسايه راضي شد .

توپ خرگوش رو به او داد .

خرگوش همسايه به او گفت : لطفا بعد از ظهر ها 3 تا 5 عصر كمتر سر و صدا كن .

چون من اين ساعت ها خيلي خسته ام ، يك چرت بعد ازظهرم .

ولي از 5 به بعد بازي كن ، چون خواب ظهر زياد خوب برام خوب نيست .

قرار شد ، خرگوش از ساعت 5 عصر به بعد حياط خودشان و همسايه را به توپ ببندد.

خوابيدن دير موقع

۲۲۶ بازديد

الان احساس گرسنگي دارم ، اي كاش الان يك عالمه خوراكي داشتم ، آنها رو مي خوردم ، ولي الان ساعت 03:30 دقيقه صبح هر چيزي هم كه بخورم ، بعدش مي خواهم بخوابم ، حالم بد مي شود.

بايد يك چيزي بنويسم ، بايد يك پست جديد بگذارم ، ولي اين وبلاگ نمي دونم ، چندم بود .

چند تا از وبلاگ ها هم باز نشدند ، من ماندم . اگر بقيه باز مي شدند ، تا كي اين كار طول مي كشيد .

ولي بلاخره كيفيت كار مياد . پايين وقتي كه حجم افزايش پيدا كند .

الان اين جملات در وضعيتي دارم ، مي نويسم كه خيلي خوابم مياد . مي گويند : خواب وقت سحرگه گران مي گردد .

ولي اگر شب تا صبح نخوابي ، فردا وضع خوبي نخواهي داشت .

البته من فردا تا ساعت 12 ظهر خوابم ، به خاطر اينكه شبها دير مي خوابم ،

اين هم يك اشتباه است ، اي كاش تكنيك هاي بهتري داشتم ، تا الان وضع بهتري داشتم .

اي كاش چراغ جادو رو پيدا مي كردم ، دستي روي چراغ مي كشيديم .

تمام آرزوهايم برآورده مي شد . راستش را بخواهيد ، آنقدر به مشكلات فكر مي كنم ، يادم رفته آرزوهايم چي بودند .

اميدوارم ، خواسته هاي همه برآورده شوند .

شب بخير .

كار جديد

۲۳۵ بازديد

وقتي يك كار جديد رو شروع مي كني ، يك مقدار وقت صرف كار جديد انجام مي دهي .

تازه دست مياد اين كار جديد ، چه مقدار وقت مي خواهد . بعد با مشكلاتش آشنا مي شوي ، بعد هم يك مدت كار مي كني .

اگر اين كار جديد بگيرد . يعني همه چيز روبراه باشد . كلي از وقت خودت رو به اين كار اختصاص مي دهي .

اگر هم نگيريد . يك مقدار هزينه وقت و خيلي از چيزهاي ديگر رو صرف كردي . بعد هم فقط چيزي كه به دست آوردي تجربه و درس هاي زندگي است .

در كار بعدي مي تواني از تجربيات استفاده كني . به شرط آنكه بتواني كار جديد را سر لوحه زندگي خودت قرار بدهي .

حتي اگر هيچ كار جديدي انجام نمي دهي ، هر روز سر يك كار تكراري ظاهر مي شوي . خود اين كار تكراري هم هر روزش يك كار جديد است .