سه شنبه ۰۶ مرداد ۹۴ | ۰۲:۴۷ ۲۳۵ بازديد
كارتون
Once upon a time
خرگوشي تنها نشسته بود، هيچ كس نبود با او بازي كند ، پدر خرگوش خسته از كار برگشته بود ، چند بار از پدر خرگوش درخواست كرد با او بازي كند ؛ولي پدر به او گفته بود الان خسته ام.
از مادر خرگوش درخواست كرده بود تا با اون بازي كند .
ولي مادر خرگوش هم مشغول كارهاي منزل بود ، مادر خرگوش به او جواب داده بود .فعلا بايد كارهام رو انجام بدهم برو فعلا تلويزيون تماشا كن.
بچه خرگوش رفت ،تلويزيون نگاه كند . ولي الان دوست داشت ، با يك خرگوش ديگر بازي كند ، بجه خرگوش حوصله اش سر رفته بود.
ولي هم پدر خرگوش و هم مادر خر گوش حق داشتند .
بچه خرگوش بلاخره از بي حوصلگي خوابش برد.