كارتون
خرگوش شروع به بازي كردن با توپ خود كرد ، توپ را به همه جا شوت مي كرد ، ولي چون مشغول بازي در حياط بود . با يك شوت بلند را راهي حياط همسايه كرد .
با ترس و لرز رفت ، زنگ خانه همسايه خرگوش بي حوصله اي بود
پشت آيفون گفت : ببخشيد ، من پسر همسايه كناري هستم ، مشغول بازي بودم ، كه توپم رو شوت كردم به حياط شما . الان توپم رو مي شود .به من بدهيد .
خرگوش همسايه گفت : نه نمي شود .
خرگوش گفت : چرا نمي شود ؟
خرگوش همسايه گفت : مگر حياط شما زمين بازي است ، هر روز آرامش ما را به هم مي زنيد .
خرگوش گفت : زمين بازي نيست ، ولي مي شود ، در حياط فوتبال بازي كرد .
بعد از كلي جر و بحث خرگوش همسايه راضي شد .
توپ خرگوش رو به او داد .
خرگوش همسايه به او گفت : لطفا بعد از ظهر ها 3 تا 5 عصر كمتر سر و صدا كن .
چون من اين ساعت ها خيلي خسته ام ، يك چرت بعد ازظهرم .
ولي از 5 به بعد بازي كن ، چون خواب ظهر زياد خوب برام خوب نيست .
قرار شد ، خرگوش از ساعت 5 عصر به بعد حياط خودشان و همسايه را به توپ ببندد.